بیا دوباره از گلوی نگاه
خیره خیره هم را نظاره شویم
بیا که غربت هوای نبودن ها،کنار بودن ما محو شده
بیا که از پنجره ی خیال خیانت
خیال عشق من و تو محو شده
بیا که بهتان هوس میان ما رد شده
بیا که کل نفس ها
به یک نفس ما بند شده
بیا که چراغ دل،زیر نور ماهت حبس شده
تو بیا فقط بیا که این نفس برای تو حبس شده
مهرناز توکلی
شهریور 92
میم.ز
تجربیات یک میانسال را
به تن منِ کوچک سال
پیوند می زدند
آنوقت لازم نبود
دو بار زندگی کنم
13 مرداد 92
بی بو ترین
بی رنگ ترین
بی موسیقی ترین
بی مکان ترین
و پرخاطره ترین عشق جهان
نه عطری از هم یادمان هست
نه رنگی
نه آهنگی
نه دیدارگاهی،
ولی همیشه
توی خیال هم خاطره ها بافتیم
از کنار هم رد شدیم
و بی اعتنا
عشق ساختیم...