گفت: با هر چه مخالفی زین روست که آن چیز را در خود داری، در بیرونش می بینی و خطّ بطلانش می کشی. با هر چه موافقی و به هر چه درود می فرستی، آن را می جویی و آن را می طلبی، که در خویش می خواهی اش. اگر کسی را دژخیم خوانی یعنی دژخیمی خویش را تماما در او دیده ای. اگر در کسی لطف بینی، آن لطف در توست ای جان.

انسان چگونه است که این چنین کور و کر است؟ با این همه خود را اشرف مخلوقات می داند. گربه ای را نمی توان به دست خالی فریفت، بو می کشد و به راه خود می رود. حال آن که انسان را به هر حال نخاله و تفاله ای توان فریفت. چه می گویی ای بشر؟ به چه غرّه ای؟

عدالتی ست در جهان، تمام و کمال. حتی ذرّه ای بیهوده نمی جنبد. اگر چه فریب، اگر چه خراب، انسان نیز به مدار مقدّر خویش است. عاقبت روح زین بازی هیچ راه خویش را می یابد و قدم در آسمان می نهد. تو بگو صد هزار قرن آزگار، صد هزار خلقت بسوزد و پایان گیرد و از نو بیآغازد، عاقبت روح به راه خانه خواهد شد.

از صفحه فيسبوك دكتر غلامحسين ابراهيم ديناني

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:29 توسط MIMZ  |