ریز ریز می بینمت از پشتِ مهِ ثانیه های رفته
تنها نشسته ای
ثانیه های در گذر قطره قطره از امیدت به،نگاهِ من می کاهند
من می گذشتم و تو می ماندی تنها و منتظر
اینک ولی
تو رفته ای و من مانده ام تنها و چشم به خواب
که خوابِ تو را ببینم
که بگویی:گذشتی از من
از گذشتن هایم
از بی اعتنایی که در گام هایم بود و
سختی نگاهت به دلِ من
از کهولتِ تنهاییت به دستِ من
این است آن دار که می گفتند:
دار مکافات
حال که دارند مکافات هایم را داری می کنند برایم
که
می داند چه کسی؟
با من ، دارِ خود را بر پا می کند...
فروردین 90
برای پدر که رفت.
میم.ز
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۴ساعت 18:6 توسط MIMZ
|