من از آرامشِ بارانِ تو خیسم
و تو از دوری من حیران،در این باران
می توانم تا همیشه زیر همین درخت مجنون
بمانم
تا همیشه ای که مرا پیدا توانی کرد
دستهایم رو به آسمان است
برای بارانی کردنِ لحظه ی پیدایی من
آن ، آنِ آمدنت
تا با هم زیر این بارانِ مردّدِ آسمان
میان این عاشقکانِ آسمانی
از عشق بباریم
میم.ز